سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در گفتار دیگرى که از این مقوله است فرمود : ] از مردمان کسى است که کار زشت را ناپسند مى‏شمارد و به دست و زبان و دل خود آن را خوش نمى‏دارد ، چنین کسى خصلتهاى نیک را به کمال رسانیده ، و از آنان کسى است که به زبان و دل خود انکار کند و دست به کار نبرد ، چنین کسى دو خصلت از خصلتهاى نیک را گرفته و خصلتى را تباه ساخته ، و از آنان کسى است که منکر را به دل زشت مى‏دارد و به دست و زبان خود بر آن انکار نیارد ، چنین کس دو خصلت را که شریف‏تر است ضایع ساخته و به یک خصلت پرداخته ، و از آنان کسى است که منکر را باز ندارد به دست و دل و زبان ، چنین کس مرده‏اى است میان زندگان ، و همه کارهاى نیک و جهاد در راه خدا برابر امر به معروف و نهى از منکر ، چون دمیدنى است به دریاى پر موج پهناور . و همانا امر به معروف و نهى از منکر نه اجلى را نزدیک کنند و نه از مقدار روزى بکاهند و فاضلتر از همه اینها سخن عدالت است که پیش روى حاکمى ستمکار گویند . [نهج البلاغه]
 

 

 

تطهیر با جاری قرآن

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سوره کافرون:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ (1) لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ (2) وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (3) وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ (4)

وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (5) لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ (6)

مقدمه:

این مطلب که قرآن برای هدایت بشریت در همه اعصار نازل شده ضرورتی است انکارناپذیر و صریح آیات الهی است که هدی للناس و بینات است برای شناخت درست از نادرست. اما چیزی که ما کمتر در تفاسیر به آن پرداختیم توجه به همین نکته هدایتگری آیات برای زمانه خودمان است و بیشتر توجه به تفسیر آیات آن هم بیشتر با توجه به شان نزول آنهاست.

اما یکی از بهترین راه هایی که میتوانیم از هدایت های قرآن در زمان خویش استفاده کنیم این است که وقتی به آیات قرآن مراجعه میکنیم همراه با سوالاتی باشیم تا نیاز امروزین خود را از هدایت کلام وحی برگیریم و این هدایت ها را در زندگی خویش نمایان کنیم.

سوالاتی که برای فهم بیشتر آیات قرآن به ما کمک میکند در چند بخش میتواند باشد:

سوالات چینشی و ارتباطی:

چرا سوره با ماموریت یافتن مخاطب(هرکسی که جایگاه پیامبر را پیدا کند) شروع می­شود؟

چرا با کافران مستقیم و با خطاب صحبت شده است؟

چرا برای نفی عبودیت پیامبر یک­بار با جمله اسمیه و یک­بار به جمله فعلیه به کار رفته ولی برای نفی عبودیت کفار هر دو به جمله اسمیه است؟ 

تفاوت زمان ها در سه مورد فعلی که از ریشه (عبد) آمده چه نکته ای دارد؟ آیا این تفاوت به پیشینه کفر و ریشه های آن توجه دارد یا به تفاوت معبودها اشاره دارد؟

آیا در این سوره با توجه به تفاوتهایی در آیات آنها است نفی عبودیت را تکرار میکند؟ آیا ترکیب آیات 4گانه نفی عبودیت دو برابر به دو است؟

چرا محور نفی و اثبات عبودیت واقع شده؟ آیا عبودیت ریشه کفر وایمان و ریشه ادیان است؟

چرا نفی عبودیت در این سوره دوطرفه مطرح شده است؟ آیا این نحوه نفی عدم امکان سازش بین پیامبر خدا و کفار را میرساند؟

رابطه انقطاع عبودیت ها با دین چیست؟ آیا انقطاع عبودیت با انقطاع دین مرتبط است؟

رابطه عبودیت با کفر چیست؟ آیا عبودیت و دربند تعلقات بودن افراد است که کفر و چشم‌پوشی را به همراه دارد؟

فضا و مخاطب سوره:

این سوره در چه فضایی و برای چه نوع مخاطبینی نازل شده است که با خطاب مستقیم و عمومی ؟ آیا این نشان از لجاجت مخاطب این سوره دارد؟

در چه مرحله پیامبر با کافران این چنین برخورد کرده و به جایی می رسد که می فرماید لکم دینکم و لی دین؟آیا در مرحله ای که  حجت ها تمام شده بود و آنها بر کفر خویش مصر بودند، پیامبر چنین برخورد کردند؟

این سوره برای ما چه هدایتی را در بردارد؟ آیا این سوره خطی بطلانی بر شبهه تکثرگرایی در دین میتواند باشد؟

تبیین آیات سوره:

زمانی که رسول مکرم اسلام طبق دستور الهی دعوت خویش مبنی بر توحید در عبودیت پروردگار عالم و رسالت خویش از طرف خداوند را در مکه علنی کردند رویارویی کفار با ایشان آغاز شد. در ابتدا که کفار مکه جریان دعوت پیامبر را جدی نگرفته بودند از راه هایی از جمله پیشنهاد به عموی پیامبر یا تمسخر ایشان و یا تهمت جنون به حضرت رسول درصدد ناتمام کردن دعوت ایشان برآمدند.

ولی بعد از اینکه فهمیدند رسول اسلام از دعوت خویش لحظه ای برنمیگردد و هدایت شدگان توسط ایشان روزبروز فزونی می­یافتند، کفار احساس خطر در مورد قدرت خویش نسبت به مردم مستضعف مکه کردند و به دنبال این احساس سعی در نفوذ کردن در شخصیت خود پیامبر برآمدند که پیشنهاد ثروت و قدرت و پیشنهاد شریک شدن در عبودیت و قدرت به صورت سالیانه از این موارد است. پس از سویی تعداد پیروان پیامبر روبه فزونی بود ولی هنوز قدرت حضرت رسول در مکه کامل نشده بود از جهتی دیگر کفار که هنوز قدرت مکه در اختیار آنها بود برای خود رقیبی جدی یافته بودند.

در چنین شرایطی و با وجود کفاری که با پیشنهادات مختلف سعی در نفوذ در شخصیت و جهت دعوت پیامبر گرامی اسلام داشتند ایشان از طرف خداوند شخصا ماموریت یافتند تا با خطابی صریح نسبت به کفار در جمع همه آنها یعنی در ملا عام که همه نظاره‌گر آن هستند، مرز بین حق و کفر را برای همگان روشن کنند.(قل یا ایها الکافرون...)

در چنین شرایطی اگر مرزبندی توسط رهبر جریان حق به صورت روشن و عمومی مشخص شود دیگر جایگاهی برای نفوذ جریان باطل در جریان حق نخواهد ماند و از طرف دیگر بصیرت کافی برای پیروان جریان حق نسبت به طرفندها دشمن ایجاد خواهد شد.

در واقع هم مومنین معنای واقعی ایمان را خواهند فهمید تا بتوانند خود را به آن نزدیک کنند و از انحراف ایمن شوند و هم کفار ناامید از نفوذ در حقیقت جریان حق و رهبری آن خواهند شد. لذا در تاریخ صدر اسلام دیده می­شود که بعد از رد تمام پیشنهادات کفار از طرف رسول اسلام دشمنی­ها کفار شدیدتر شد در مقام جنگ همه جانبه با مسلمین برآمدند. جنگ اقتصادی مانند حصر مسلمین در شعب ابی طالب و جنگ فرهنگی همچون برقراری مناظرات مختلف و درخواست معجزات عجیب از پیامبر و بعدها جنگ نظامی زمانی که حکومت اسلام در مدینه شکل گرفت.

اما این مطلب که در سوره کافرون نفی عبودیت در مورد حضرت رسول، یک جا به صورت فعل مضارع آمده مانند لا اعبد ما تعبدون و در جایی دیگر به صورت اسم و فعل ماضی به کار رفته مانند و لا انا عابد ما عبدتم دلیلش این است که نشان دهد عبودیت و بندگی ایشان برای پروردگار عالم خالصانه بوده و هیچ گونه شریکی در بندگی برای خداوند متعال قرار نداده­اند.

از آنجایی که در آیات قرآن کریم یکی از مهمترین ویژگی های دین پیامبر را قیم بودن آن دانسته است همچون آیه قُلْ إِنَّنی‏ هَدانی‏ رَبِّی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (انعام/161) و قیم بودن یک دین الهی به این است که حق از باطل و غی از رشد در آن کاملا روشن شده باشد (قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ) و دوم اینکه چنین دینی امر خلوص در عبودیت و بندگی خداوند در همه زمان ها و حالات کرده باشد.(وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دینُ الْقَیِّمَةِ - بینه/5)

لذا در سوره کافرون عبودیت پیامبر اسلام هم با اسم به کار رفته که دلالت در زمان حال دارد و هم با فعل مضارع که دلالت در زمان آینده و هم نفی عبودیت الهه های کفار در گذشته با فعل ماضی که دلالت در زمان گذشته دارد. این تفاوت استعمال در این سوره نشان دهنده خلوص در عبودیت پیامبر برای الله در همه ازمنه همراه با ثبات را بیان می­کند. در واقع پیامبر نه معبودهای گذشته کفار را می­پرستیده و نه معبودهای فعلی و نه معبودهای آینده کفار را خواهد پرستید و در همه دوران زندگیشان عبادت خالصانه نسبت به پروردگار عالم داشته اند.

اما کسانی که اصلا به دین حق ایمان نمی­آورند(إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ البقرة/6) یا کسانی ایمان می­آورند ولی در دینشان تفرقه ایجاد میکنند(إِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ انعام/159) یا اینکه به خاطر غرور به دنیا دینشان را بازیچه میگیرند(وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا ... - انعام/70) و یا اینکه از دینشان برمیگردندوَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ بقره/217) در واقع این افراد به دین حق که دین قیوم و دین منتخب الهی است ایمان نیاورده­اند و تنها کسانی دیندار به دین الهی هستند که خلوص در بندگی خدای متعال داشته باشند و در تمام مراحل زندگی خود را تسلیم اوامر الهی کرده باشند.

اما برای نفی عبودیت کفار در هر دو آیه مرتبط با آنها از جمله اسمیه استفاده شده است (و لا انتم عابدون ما اعبد) چون کفار دیندار به دین قیم نبودند پس در هر زمانی معبودهای آنها به فراخور زمان تغییر می­کرد پس خلوص در عبودیت نداشتند. بنابراین نیاز به آوردن تعابیر مختلف در مورد عبودیت کفار نبود و همین مقدار کافی است که کفار هیچ موقع معبود پیامبر اسلام را خالصانه نخواهند پذیرفت.

پس نداشتن خلوص در بندگی خدا در کفار باعث می­شود که نتوانند به دین پیامبر و لو در مدت زمان یکساله دربیایند. در واقع کسی میتواند به دین پیامبر که دین اسلام است دربیاید که خلوص در عبادت پروردگار عالم داشته باشد که این همان معنای قیم بودن دین است.

بنابر مطالبی که در مورد تفاوت عبودیت کفار با رسول گرامی اسلام گفته شد و با توجه به تغییر زمانی که در عبودیت این دو گروه صورت میگیرد پیامبر اسلام در مرحله اول عبودیت خویش برای معبودهای فعلی و آینده کفار را نفی میکنند و در مرحله بعد برای اینکه مرزبندی کامل شود حتی عبودیت برای معبودهای گذشته کفار را نیز نفی میکنند ولی در هر دو حالت در مورد نفی عبودیت کفار برای الله از جمله اسمیه که دلالت بر زمان حال دارد استفاده می­کنند.

از آنجایی که قوام دین اسلام که دین حق، به خلوص در عبودیت است پس عبودیت و خلوص آن ریشه مساله کفر و ایمان است و به همین خاطر دعوای اصلی پیامبر با کفار بر سر عبودیت بوده است نه چیز دیگر. بنابراین خداوند متعال در این سوره بر روی عبودیت که محور اصلی مخاصمه کفار با پیامبر اسلام است میگذارد و امر به مرزبندی با کفار در این مساله ریشه ای میکند.

 در ضمن نفی عبودیت در هر دو سمت آورده شده که نشان از فاصله جدی این دو طیف از یکدیگر و عدم ارتباط  و تلاقی آنها با هم از اصل و ریشه است. یعنی هیچ وقت پیابر اسلام تحت لوای کفار درنخواهد آمد و کفار نیز هیچ موقع حاضر نمی­شوند که به دین حق روی بیاورند. چنین مرزبندی دقیقی از طرف رهبر جریان حق نشان میدهد که پیروان حضرت رسول نیز باید مرز دینداری خویش را از کفار با خلوص در عبودیت جدا کنند.

همانطور که گفته شد چون محور و قوام دین حق که دین اسلام است به خلوص در عبودیت است و هرکه در عبودیتش خلوص نداشت دیندار به دین حق نیست بنابراین جدایی در عبودیت و معبود باعث جدایی دین حق از باطل میشود(لکم دینکم و لی دین). دین کفار به خاطر نداشتن خلوص در عبودیت برای پروردگار عالم باطل است و از دین پیامبر اسلام کاملا جداست و هیچ گاه نیز به هم نزدیک نمیشوند.

اما در مورد ارتباط عبودیت با کفر، اگر من در بند تعلقات دنیایی خویش باشم از قدرت و ثروت گرفته تا شهوات و دنیا و شیطان در واقع خویش را ذلیل آنها کرده ام و این ذلت همراه با پیروی از این تعلقات شده است که این همان معنای عبودیت است. اگر من تعلقات دنیایی را معبود خویش قرار داده ام در مقابل به معبود حقیقی کفر ورزیده ام و اگر به معبودهای دنیایی پشت کردم و کافر شدم و به مرتبه خلوص در عبودیت برای پروردگار عالم رسیدم در واقع به دین حق درآمده ام و دیگر هیچ شیطانی قدرت نفوذ در عبودیت و دین من را نخواهد داشت.

بنابراین این سوره در مقام مرزبندی بین جریان حق و باطل است و حضرت رسول به عنوان رهبر جریان حق وظیفه دارند تا به صورت خطاب مستقیم و در جمع کفار این مرز را که محورش خلوص در عبودیت و بندگی برای حق تعالی و دین داری به دین قیم و تسلیم در برابر اوامر الهی در همه لحظات زندگی است بیان کنند.

چنین مرزبندی هم نشان می­دهد که کفار به هیچ وجه نمی­توانند در جریان حق نفوذ کنند حتی با شبهاتی همچون تکثرگرایی در دین که از شبهات روز در مورد دینداری است و هم به مسلمین این حقیقت را نشان می­دهد که دینداری به دین الهی هیچ وقت با دین و معبودی غیر از خداوند متعال جمع نخواهد شد.

در واقع هدایت این سوره برای ما در این است که بفهمیم مرزهای دین حق از دین­های باطل کاملا روشن و دقیق است و هیچ نفوذی از سمت باطل در آن نخواهد بود و دوم اینکه مومن واقعی به دین کسی است که خود را از بندگی همه معبودهای درون مانند هواهای نفسانی و معبودهای بیرونی مانند دنیا و شیطان و طاغوت رها کند و بندگی خدای متعال را با تسلیم اوامر او شدن در تمام لحظات زندگیش بپذیرد و به آن ایمان بیاورد.

 






::: شنبه 94/11/10 ::: ساعت 1:42 عصر :::   توسط معین علیزاده 
نظرات شما: نظر